پرونده ی ناتمام به قلم الهه محمدی
پارت چهل و دوم :
توی بالکن ایستاده بود و ناخنش را مرتب میکرد. کوتاهش میکرد و کنارههایش سوهان میکشید گوشه نکند. کافی بود مادرش ببیند برایش پشت چشم بیاید و خواهرهایش ریز بخندند. غیر از آیشن! او اهل خالهزنک بازی نبود. از اخلاق و باورهایش خوشش میآمد. خودساخته و محکم بود. برای هر چیزی دلیل منطقی میآورد. مثل الیسا! بهش میگفت روی ناخنش را هم سوهان بزند زیباتر بالا بیاید. تمیزی و زیبایی که زن و مرد ن
آمینا
10ای گرشا هنوز دلت برای زن بی وفات تنگ میشه 🥲🥲